پاسخ سوال

سوال :

با سلام و خسته نباشید ممنون از راهنمایی ها ی قبلی جناب عالی ، خواهشمندم در مورد نوع متمم ها و گذر و ناگذر بودن فعل های جمله ها ی زیر نظر بدهید. 1- « ترجمه ی شعر شاعران اروپایی... باعث بروز تحوّل از سبک کهن به سبک نیمایی و شعر سپید شد . »2- « از بوته ای به بوته ای و از شاخی به شاخی [می پریدیم ]ادبیات پیش / ص 61»3- « [ فرات]شاید از این دشت غمناک به آن سوی بیابان های وسیعی که دست ستم آلود فضایشان را نفشرده بود ، پیامی می بُرد .» ( سپیده ی آشنا /ادبیات پیش ص 39)»
4- چند متر طناب از این دیوار  به آن دیوار می رسد؟ 6-در این نوع ترجمه ، توجّه مترجم بیشتر به گیرنده ی پیام است و تمایل ندارد ساخت های صوری و معانی نا آشنا را از زبان مبدأ به زبان مقصد وارد کند .

 پاسخ:


1- « ترجمه ی شعر شاعران اروپایی... باعث بروز تحوّل از سبک کهن به سبک نیمایی و شعر سپید شد . »

ترجمه ی شعر شاعران اروپایی = گروه نهادی(مسندالهیی)

باعث بروز تحوّل = گروه مسندی

شد = فعل گذرا به مسند

(جمله 3 جزیی)

از سبک کهن  /  به سبک نیمایی = متمم های قیدی

 
2- « از بوته ای به بوته ای و از شاخی به شاخی [می پریدیم ]ادبیات پیش / ص 61»

ما (محذوف) = نهاد

می پریدیم = فعل (ماضی استمراری) ناگذر

(جمله 2 جزیی ) 

از بوته ای  به بوته ای و  از شاخی به شاخی = متمم های قیدی


3- « [ فرات]شاید از این دشت غمناک به آن سوی بیابان های وسیعی که دست ستم آلود فضایشان را نفشرده بود ، پیامی می بُرد .» ( سپیده ی آشنا /ادبیات پیش ص 39)»

این عبارت دو جمله دارد :

الف)[ فرات]شاید از این دشت غمناک به آن سوی بیابان های وسیع، پیامی می بُرد .

فرات= نهاد             

پیام = مفعول

می بُرد= فعل (ماضی استمراری) گذرا به مفعول

(جمله 3 جزیی)

از این دشت غمناک  به آن سوی بیابان های وسیع= متمم های قیدی

شاید= قید

ب)دست ستم آلود ،فضایشان را نفشرده بود.

دست ستم آلود= گروه نهادی       

فضایشان =گروه مفعولی

نفشرده بود= فعل (ماضی بعید منفی)گذرا به مفعول

(جمله 3 جزیی)


4- چند متر طناب از این دیوار  به آن دیوار می رسد؟

چند(صفت پرسشی) متر(ممیز) طناب(هسته)= گروه نهادی

به آن دیوار = متمم  فعلی(متمم اصلی)

می رسد= فعل (مضارع اخباری) گذرا به متمم

(جمله 3 جزیی)

از این دیوار  = متمم قیدی


5- غلغله ی آن ها به کوی و برزن می رفت.

غلغله ی آن ها= گروه نهادی

می رفت=فعل(ماضی استمراری) ناگذر (دارای آرایه تشخیص و معادل " صدا شنیده می شد " )

(جمله 2 جزیی)

به کوی وبرزن= متمم قیدی


6-در این نوع ترجمه ، توجّه مترجم بیشتر به گیرنده ی پیام است و تمایل ندارد ساخت های صوری و معانی نا آشنا را از زبان مبدأ به زبان مقصد وارد کند .

این عبارت از سه جمله تشکیل شده است :

الف)در این نوع ترجمه ، توجّه مترجم بیشتر به گیرنده ی پیام است

توجّه مترجم= گروه  نهادی

به گیرنده ی پیام= متمم مسندی (متممی که در جایگاه مسند قرار گرفته است)

است= فعل گذرا به مسند

(جمله 3 جزیی)

در این نوع ترجمه= متمم قیدی

بیشتر= قید

ب) - تمایل ندارد.

او(مترجم)= نهاد محذوف

تمایل =مفعول

ندارد= فعل(مضارع ساده منفی) گذرا به مفعول

(جمله 3 جزیی)

 ج) - ساخت های صوری و معانی نا آشنا را از زبان مبدأ به زبان مقصد وارد کند .

او(مترجم)= نهاد محذوف

ساخت های صوری و معانی نا آشنا= مفعول

به زبان مقصد= متمم فعلی

وارد کند= فعل مرکب (گذرا به مفعول و متمم)

(جمله 4 جزیی)

 

پاسخ سوال

 

سوال :

در مورد تکواژ ها ی بعضی که از بعض +ی درست شده و یا نکات که جمع نکته است و نکته +ات درست شده در کتاب ها ی تست یک تکواژ گرفته اند ملاک اینها چیست و اگر تمام جمع های مونث سالم را یک تکواژ می گیرند اعلام کنند دانش آموزان و دبیران هم سر در گم نشوند مثلاً اشکالات / توجهات / مبادلات / معادلات آیا این ها هم یک تکواژ هست؟

جواب:

با سلام

در مورد واژه هایی مانند بعضی ، برخی  و خیلی  که ریشه ی آنها عربی است که به همین صورت در زبان فارسی معیار کاربرد دارند. باید گفت به دلیل این که اگر تکواژ (ی) از آخر آنها حذف شود به صورت (بعض- برخ - خیل) در می آیند که  در زبان معیار فارسی امروز کاربردی ندارند بنا بر این اغلب زبان شناسان این گونه  واژه ها  را یک تکواژ به حساب می آورند .

در مورد واژه ی( نکات) باید توجه داشته باشید که این واژه جمع مکسر است نه جمع مونث سالم که (ات) در آن یک تکواژ باشدبنا بر این نکات از نکته + ات ساخته نشده است. و همان گونه که خودتان نیز فرموده اید (ات) اگر نشانه جمع مونث سالم باشد یک تکواژ تصریفی به حساب می آید و در این باره هیچ اختلاف نظری نیست . اشکال + ات (نشانه جمع مونث سالم)= (دو تکواژ)          نکات (جمع مکسر نکته)= یک تکواژ

 

پاسخ سوال

سوال : لطفا بفرمایید واژه ( روحانی) چند تکواژ است ؟

جواب: دو تکواژ (روح + انی) هم چنین است واژه هایی مانند ظلمانی - جسمانی - طولانی و ...

پاسخ به سوال

سوال :سلام، خسته نباشید همکار گرامی ، از نظرات صائب شما استفاده نمودم .یک سؤال دیگر :در جمله ی « درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته » آیا خلعت نوروزی استعاره می تواند باشد که در توضیحات قلمچی استعاره نوشته اند و در سؤال پیشرفت تحصیلی سوم ها هم داده بودند که گویا دو استعاره یکی فرش زمردین و یکی هم همین مورد را استعاره گرفته اند .رک . پیشرفت تحصیلی 92. ولی به نظر بنده ی حقیر قبای سبز ورق که اضافهی تشبیهی است و واژه ی ورق در جمله آمده خلعت نمی تواند استعاره باشد بلکه مشبه به است یعنی ورقی که مانند قبای سبز است آن قبای سبز ورق مانند خلعت نوروزی است که بر تن درختان کرده است . یعنی تشبیه در داخل تشبیه قرار دارد . لطفابا نظرات خودتان ما را دلگرم فرماید. ممنونم .

 

 با سلام و عرض ادب خدمت شما همکار گرامی

باسخ : در مورد بحثی که مطرح فرموده اید به نظر بنده ی حقیراز آنجا که (بخشیدن خلعت به درختان) استعاره مکنیه از نوع تشخیص است استعاره گرفتن آن مشکلی ندارد اما این که فرموده اید تشبیه در تشبیه است به نظر من در تشبیه دومی که فرموده اید (قبا مانند خلعت نوروزی است .) جای بحث دارد زیرا  اگر عبارت را به صورت عادی بر گردانیم ( - بر تن درختان به عنوان خلعت نوروزی ، لباسی سبزرنگ از جنس برگ پوشانده است.)مشخص می شود که در عبارت مورد نظر خلعتی که به درختان بخشیده شده است (تشخیص) همان برگ است که مانند لباسی سبز رنگ به نظر می رسد (تشبیه) . از این جهت به نظر بنده در این عبارت اگر بگوییم (برگ مانند لباس است ) درست است اما این که بگوییم (برگ مانند خلعت است) دور از ذهن است. زیرا جمله ی درست این است که (خلعت (درختان) برگ است .) یعنی (خلعتی از جنس برگ) نه این که (برگی مانند خلعت) . علاوه بر این از آنجا که مسائل ادبیات از مقوله های قابل تاویل هستند در اینجا از سخن دکتر سرمدی  یاد می کنم که می فرمود " در مسائل ادبی لقمه را از پشت سر در دهان نگذارید و مطالب را نپیچانید ، بهترین معنی یک عبارت همان است که ابتدا و بدون کش و قوس به ذهنتان می رسد"   تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

پاسخ به اظهار نظر همکار گرامی از گروه ادبیات بیرجندhttp://adabefarsi2.blogfa.com/

 

 

باسمه تعالی

در گروه اسمي " پرنده ي زيباي در قفس" واژه" درقفس" وابسته ي وابسته ازنوع صفت صفت است؟
به نظرم صفت صفت نبايد به حساب آورد مگر " درقفس" واژه " زيبا" را توضيح مي دهد ووابسته آن است يا وابسته پرنده است. بايد اين گونه موارد را تعدد صفت دانست نه صفت صفت .يك سوال؟
در گروه " شش دستگاه دوربين فيلم برداري نو " واژه" نو" صفت مضاف اليه هست؟ يعني وابسته وابسته به حساب مياد؟

  پاسخ:

با سلام و سپاس از اظهار لطف شما همكار گرامي

بحثي كه در مورد وابسته هاي وابسته در گروه اسمي ،  مطرح فرموده ايد از دو ديدگاه قابل بررسي است. از نظر دستور توصيفي و ساختاري كه كتاب هاي زبان فارسي دوره متوسطه بر مبناي آن  نگارش يافته اند ،بيشتر تاكيد بر روساخت است و كمتر به ژرف ساخت توجه مي شود بر اساس اين نظريه شكل ظاهري و ترتيب قرار گرفتن واژه ها ملاك نقش آنها در جمله است. در مورد وابسته هاي وابسته نيز اگر اين نظريه  را مبناي كار قرار دهيم لاجرم، در يگ گروه اسمي ، بايد چگونگي قرار گرفتن واژه ها را ملاك قرار دهيم و مثلا در گروه اسمي (كتاب تاريخ حسن ) كه  از ( هسته + نقش نماي اضافه + اسم + نقش نماي اضافه + اسم ) تشكيل شده است؛ بر اساس ظاهر عمل كنيم و واژه ي (حسن ) را (مضاف اليه ِ مضاف اليه) بدانيم .  اما از نظر دستور گشتاري  و زايشي كه از نظريات زبان شناس امريكايي (چامسكي )است ؛ تاكيد بر ژرف ساخت جملات است. بر اساس اين نظريه، در  شناخت دقيق ژرف ساخت جملات و گروه هاي اسمي ، تنها شكل ظاهري و ترتيب قرار گرفتن واژه ها ملاك اساسي نيست بلكه بايد به  وابستگي معنايي بين واژه ها ، ارتباط دروني وابسته ها نسبت به يكديگر و در نهايت ارتباط آنها با هسته ي گروه اسمي، توجه شود . بر اين مبنا اگر همان مثال بالا را بررسي كنيم تركيبي از گشتارهاي (كتابِ تاريخ ) و (كتابِ علي) است زيرا از نظر معنايي( علي) وابسته ي (تاريخ) نيست بلكه وابسته ي (كتاب) است و در حقيقت واژه ي(تاريخ) مضاف اليه اول و  واژه ي (علي) مضاف اليه دوم براي واژه ي (كتاب) است. اما در گروه اسمي (ماشينِ مردِ دانا ) واژه ي (دانا) وابسته ي مرد است كه (مرد )نيز خود  وابسته ي (ماشين) است بنا براين (دانا)وابسته ي وابسته محسوب مي شود زيرا نمي توان (دانا) را  به هسته اضافه كرد و به صورت (ماشين دانا ) در نظر گرفت .

با ذكر اين مقدمه، در صورتي كه مبناي بحث را دستور زايشي و گشتاري بدانيم، با نظر حضرتعالي در مورد (پرنده ي زيباي در قفس ) و (شش دستگاه دوربين فيلم برداري نو) هم نظر و همداستانم زيرا شما به ژرف ساخت گروه ها توجه فرموده ايد . اما اگر مبنا دستور توصيفي و ساختاري باشد با توجه به نمونه هايي كه در خودآزمايي هاي كتاب درسي آمده است بايد بر اساس ظاهر و ترتيب قرار گرفتن  واژه ها توجه كنيم و بر همان اساس مثلا در تركيب بالا  واژه ي (نو) را وابسته ي وابسته  به حساب بياوريم تا با كتاب درسي و نظر مولفان هماهنگي بيشتري داشته باشد . لازم به ذكر است كه در خصوص وابسته هاي وابسته در شماره 93  مجله رشد زبان فارسي مقاله اي به چاپ رسيده بود كه حاوي نكات جالب توجهي است .

با سپاس از شما همکار گرامیُ و كسب اجازه وبلاگ شما را لينك كردم .منتظر نقد و نظرات ارزشمندتان هستیم .


 

پاسخ به نقد و نظر يك همكار محترم  

پاسخ به نقد و نظر يك همكار محترم 

با سلام  و سپاس از شما همكار گرامي ، و دقت نظري كه در نقد پاسخ به سوالات مرقوم فرموده ايد. متاسفانه براي پاسخ گويي به نظرات شما، ورود به وبلاگتان امكان پذير نبود، در نتيجه ضمن سپاس از شما و نظرات ارزشمندتان ، در حد بضاعت، در همين جا پاسخي به نظرات شما داده مي شود:

سوال : سلام همکار گرامی ، در پاسخ به سؤالات در شماره 6 پرسیده اند که اسم من سعیده ، واژه ی سعیده چند تکواژ است و جناب عالی « ه » را تکواژ اشتقاقی مرقوم نموده اید که به نظر من آن فعل است یعنی اسم من سعید است و « سعیده » 3 تکواژ می باشد 1- سعید . 2- است . 3- تکواژ تهی ( شناسه ) لطفا در صورت امکان نظر خود را به بنده هم ابلاغ فرمایید.

پاسخ : همكار گرامي، نويسنده ي سوال شماره 6 يك دختر خانم  به نام (سعيده) است. بنا براين در پاسخ به سوال ايشان نوشته ايم: (دو تكواژ است (سعيد تکواژ آزاد قاموسي و (ه) تکواژ وابسته اشتقاقی) زيرا سعيده همان سعيد نيست. ) اما اگر اسم يك پسر باشد و منظورش اين باشد كه ( سعيده = سعيد است) حق با شما همكار محترم بود و سه تكواژ محسوب مي شد.

 

سوال : با تشکر شما نوشته اید زمی صفت نسبی است ولی به نظر بنده زمی همان مخفف زمین است که در پهلوی هم زمیک بوده است و اسم است نه صفت .

پاسخ : با سپاس از شما ،در مورد اين كه واژه ي زمين، اسم است و امروزه واژه ي ساده محسوب مي شود و (زمي) مخفف آن است،با شما همراه و همداستانم. اما سوالي كه پرسيده اند اين است كه چرا به جاي زمين (زمي)  آمده است بنابراين در پاسخ به سوال ،براي روشن شدن موضوع  به پيشينه ي آن بر اساس لغت نامه دهخدا اشاره كرده ايم . در لغت نامه دهخدا ذيل واژه ي زمين چنين آمده است:

زمين.[زَ] (اِ) ترجمهء ارض، در زمى گذشت. (آنندراج). بمعنى معروف است و اين مركب است به لفظ «زم» كه بمعنى سردى است و «يا نون» نسبت، چنانكه در سيمين و زرين. چون جوهر ارض سرد است، لهذا به اين اسم مسمى گرديد. گاهى نون حذف كرده زمى هم گويند. (غياث).

سوال ) در بیت شماره ی هفت درواژه ی عمر که ایهام دارد واژه ی ایهام گویی از قلم افتاده است و در بیت 8 هم صفحه ی جهان را ضمن استعاره می توان اضافه ی تشبیهی هم گرفت یعنی جهانی که مثل صفحه است .

پاسخ : در باره اين كه (صفحه ی جهان) مي تواند اضافه ی تشبیهی نيز باشد؛ سخن شما كاملا درست و منطقي است اما درباره ي معاني ايهامي واژه (عمر) هرچه انديشيدم به نتيجه اي نرسيدم و در جايي هم نيافتم اگر راهنمايي بفرماييدسپاسگزارم .  

با سپاس منتظر نقد و نظرات ارزشمندتان هستیم.

پاسخ چند سوال

پاسخ چند سوال

چرا مي گويند هر فعل دو تكواژ است  ؟

الزاما هر فعل دوتكواژ نيست بلكه بهتر است بگوييم هر فعل دست كم دو تكواژ دارد يعني كم تر از دو تكواژ نمي تواند باشد . مثلا فعل هايي مانند  (است ، هست و سوم شخص مفرد فعل ماضي «بجز ماضي التزامي») يك تكواژ تهي نيز وجود دارد به همين خاطر مي گوييم  حداقل يك فعل دو تكواژ است . اما در ساختمان فعل هايي مانند داشتم مي رفتم يا مي آمديد و نظاير آن بيش از دو تكواژ  وجود دارد .

چرا در كتاب زبان فارسي  (تخت خواب) را مشتق مركب  دانسته اند ؟آن را يك واژه به حساب بياوريم يا  سه واژه حساب مي شود ؟

چون بين دوقسمت آن نمي توان چيزي اضافه كرد و اصطلاحا گسترش پذير نيست مثلا نمي گوييم (تخت هاي خواب را چقدر مي فروشيد ؟) بلكه اگر بخواهيم تكواژي به آن بفزاييم در آخرآن اضافه مي كنيم  و مثلا مي گوييم (تخت خواب ها را چقدر مي فروشيد ؟) پس يك واژه ي مشتق مركب محسوب مي شود. ولي تركيبي مانند ( مرد دانا ) سه واژه دارد .چون مي گوييم (مردهاي دانا آمدند .) و نمي گوييم (مرد دانا ها آمدند.)

در جمله ي (پرنده ي زيباي در قفس) در قفس چه نقشي دارد ؟

اولا اين يك تركيب است و جمله نيست  ثانيا (در قفس) تاويل به صفت است يعني در مفهومي مانند (اسير يا زنداني) تاويل مي شود و در نتيجه صفت به حساب مي آيد.

 پرنده ي زيباي در قفس = پرنده ي زيباي اسير  يا  (پرنده ي زيباي زنداني ) پس در اين تركيب  (در قفس) وابسته ي وابسته از نوع  صفت صفت است .

دارالترجمه چند تكواژ دارد ؟

بر اساس نظر دكتر علي اشرف صادقي اين تركيب مشتق مركب است و از دو تكواژ آزاد و يك تكواژ وابسته يس اشتقاقي ساخته شده است .از نظر  دكتر صادقي (ال) نوعي صورت ساز است و همان نقشي را دارد كه (ا) در كلمنه ي ( سراسر) دارد . بنا بر اين نظر سه تكواژ است . با این وجود برخی معتقدند (ال) عربی در فارسی تکواژ حساب نمی شود .

در كنكور چگونه مي توان قرابت معنايي را پيدا كرد من مشكل اساسي با اين موضوع دارم راهنماييم كنيد .

دوست گرامي براي يافتن قرابت معنايي پيشينه ي ادبي و مطالعات پيشين شما در حوزه ي ادبيات بسيار مهم است. خواندن شعر ، داستان و متن هاي ادبي درك و فهم شما را تقويت خواهد كرد در صورتي كه فرصت كافي داريد از اين كار دريغ نكنيد .

 اما راه ساده ي يافتن قرابت معنايي اين است كه شما بايد ابتدا  مفهوم كلي بيت مورد نظر و سپس بيت ها يا جلات هر گزينه را به صورت خلاصه ( حتي المقدور در يك يا دو كلمه) در مقابل آنها بنويسيد و آنها را با هم مقايسه كنيد . خواهيد ديد كه مفهوم كلي يكي از گزينه ها با بيت يا جمله ي مورد نظر هم خواني دارد .

در جمله ي ماشين راننده دارد يا راننده ماشين دارد  مفعول جمله كدام است ؟

در جمله ي اول مفعول جمله (راننده )است و در جمله ي دوم (ماشين) مفعول است زيرا ملاك نقش پذيري توالي اركان جمله است .

 

آيا در بيت (قصه چه كنم دراز بس باشد          چون نيست گشايشي ز گفتار م) ايهام به كار رفته است ؟

آري (قصه )را مي توان در دومعنا گرفت 1- شكايت 2 داستان  .  علاوه بر اين واژ ه ي (بس ) هم مي تواند در معناي 1- بسيار  2- كافي  به كار رفته باشد .

در مصراع (زمي ز ارديبهشت گشته بهشت برين ) چرا شاعر (ن )زمين را حذف كرده است ؟

در اين مصرع حذف (ن) صورت نگرفته است بلكه بايد بدانيد كه( زمين ) نوعي صفت نسبي از (زم (سرد)+‌ين ) است و همان گونه كه مي دانيم  يكي ديگر از تكواژ هايي كه صفت نسبي مي سازد (ي) است (زم (سرد)+ ي ) پس چه (زمين ) باشد و چه (زمي ) در هر دو صورت صفت نسبي است كه با دو تكواژ وابسته ي متفاوت ساخته شده اند . (توجه :امروزه واژه ي زمين يك تكواژ محسوب مي شود زيرا سابقه ي تاريخي كلمات را در نظر نمي گيريم. )

معادل فارسي كلمات( اتيکت) و (تيراژ) چيست ؟

ظاهرا فرهنگستان براي كلمه ي اول (بها نما) و براي واژه ي دوم (شمارگان ) را در نظر گرفته است.

 

انواع (را) و کاربرد درست آن

 پاسخ یک پرسش

سوال : لطفا درباره ی انواع را و کاربرد درست آن توضیح دهید.

خانلري كاربرد ها و معاني متعددي براي «را» در متون فارسي قديم(دري) مطرح نمودند؛ از قبيل

الف- نشانه ي مفعول صريح

ب- به جاي اكثر حروف اضافه(از،به،با ...)به عنوان نشانه ي مفعول بواسطه يا غير صريح.

ج-در معاني خاصي مانند مالكيت ،تخصيص، بيان علت و سبب ،مقابله،سوگند و.....

(خانلري:1374،ج3،صص399-384)

دبير مقدم تحول نقش نحوي « را»  را از فارسي باستان تا امروز به صورت نمودار زير نشان دادند؛

   فارسي باستان ؛ مفعول متممي(متمم دري )‌

       فارسي پهلوي(ميانه)؛ مفعول متممي(متمم دري)، مفعول غيرصريح، مفعول بهرور، مفعول صريح

        فارسي قديم؛  مفعول متممي(متمم دري)، مفعول غيرصريح، مفعول بهرور، مفعول صريح

        فارسي امروز؛  مفعول صريح   (دبيرمقدم ،ص 34)

با توجه به شواهد و منابع مختلف دستور نويسان سنتي و جديد، نقش هاي متنوعي برا ي «را» قائلند  كه يكي از نقش ها ي نحوي پركاربرد امروزي« را » كاربرد آن با مفعول صريح معرفه(شناس) مي باشد.

نظر دستورنويسان جديد درباره ي جايگاه و كاربرد امروزي «را»

خانلري معتقد است كه در جمله هاي مركب اگر كلمه اي نسبت به فعل اصلي ( جمله پايه ) مفعول نباشد، افزودن نشانه « را » غلط است . در نمونه ي * كاربرد علامت « را » را  نادرست مي داند زيرا نسبت به فعل اصلي جمله نهاد محسوب مي شود.

* داستاني را كه او براي من حكايت كرد، بسيار غم انگيز بود.

 و همچنين اگر به اعتبار جمله ي پيرو، علامت مفعول به دنبال آن بياوريم ارتباط آن با فعل اصلي از ميان مي رود. وي همچنين معتقد است در اين موارد در نوشته هاي استادان قديم نظم و نثر هميشه « را » حذف شده است. به اعتقاد وي آوردن لفظ « را » زماني  بجاست كه آن كلمه هم براي فعل ثاني ( پيرو ) و هم براي فعل اصلي، مفعول واقع شود مانند نمونه ي **

**مردي را كه در راه ديدم اسير كردم.

وي همچنين معتقد است اگر كلمه فقط نسبت به فعل اصلي ، نقش مفعولي داشته باشد، باز هم بايد از علامت « را » استفاده كرد.

داستاني را كه بسيار غم انگيز بود براي او حكايت كردم.  (خانلري ،ص 319)

«انوري و گيوي» نيز معتقدند كه نقش مفعولي را بايد نسبت به فعل جمله ي اصلي ( پايه ) سنجيد. در صورتي كه نسبت به فعل جمله ي اصلي مفعول باشد. افزودن « را» درست است در غير اين صورت نادرست است به همين خاطر نمونه ي * را دستوري و نمونه ** را نادستوري مي دانند.

*قلمي را خريده ام كه خوب مي نويسد.

**قلمي را كه خريده ام خوب مي نويسد.( انوري و گيوي، ج 2 ،ص 120)

«نجفي» « را »  را نشانه ي مفعول صريح و معرفه بودن آن مي داند. وي نيز مانند خانلري معتقد است كه در جملات مركب« را» بايد همراه اسمي كه نسبت به فعل پايه( نه فعل جمله ي پيرو)، نقش مفعولي دارد، بكار رود به همين خاطر جمله ي زير را كه «آن ساعت» نسبت به فعل پايه (شكست)نقش فاعلي دارد ، نادرست مي داند .

آن ساعت را كه تازه خريدم ، شكست.

وي همچنين معتقد است كه« را» بايد به مفعول صريح نزديك باشد يعني نبايد بعد از جمله ي پيرو و حتّي متمم بعد از آن بيايد . به همين دليل جمله هاي زير را  نادرست مي داند.

پارسايي كه زخم پلنگ داشت را ديدم

 سودان استردادِ نميري از مصر را تقاضا مي كند. (نجفي ،صص 206-202 )

به اعتقاد «باطني» آخرين جايگاه ي وابسته ي پسين گروه اسمي ، جمله (جمله واره يا بند موصولي توضيحي )، بند (جمله واره يا بند موصولي توصيفي ) و يا گروه قيدي ( متممي ) است.

مثال براي جمله ( جمله واره ي ) موصولي توضيحي

اشعار نو او را كه سالها پيش سروده است ، در اين مجموعه منتشر كردند.

مثال براي بند ( موصولي توصيفي )

نكته تازه اي كه به آن اشاره گرديد ، بسيار جالب است.

مثال براي گروه هاي قيدي ( متممي )

مبارزه ي دائم دولت با قاچاقچيان سيگار خارجي، وارد مرحله ي جدي تري شده است.

به اعتقاد باطني اگر در اين جايگاه ، گروه قيدي ( متممي ‌) يا بندي ( جمله واره ) زياد طولاني نباشد، عنصر « را » كه معمولاً مقدم بر آنها قرار مي گيرد، مي تواند در پي آنها نيز قرار گيرد.

نمونه هاي زير به هر دو صورت ممكن است ولي الگوي اول را فراوان تر و عادي تر مي داند.

آخرين كتاب او را در زمينه ي هواشناسي نخوانده ام.

آخرين كتاب او در زمينه هواشناسي را نخوانده ام. ( باطني، صص 160-159 )

دبيرمقدم ضمن مروري جامع بر پيشينه ي مطالعاتي« را» به بررسي و توصيف علمي كاركرد و عملكرد نحوي«را » پرداخته است .

نگارنده ي اين مقاله خود را بي نياز از آن پژوهش جامع  نمي داند اما انتقال يافته هاي ارزشمند آن پژوهشگر را به دليل ناآشنا بودن همكاران محترم با اصطلاحات و مسايل فني و زبان شناختي و گسترده بودن آن در توان و فرصت اين مقاله ي ناچيز نمي بيند. نگارنده ،  فقط بخش هايي از پژوهش وي را كه ارتباط مستقيم با موضوع بحث دارد آن هم به زبان ساده و كاملاً خلاصه مطرح مي كند.

«دبير مقدم» خاطر نشان مي كند كه  هرگاه اسم هايي كه ذاتاً و ماهيتاً به پديدهايي دلالت دارند كه جزء پيش انگاره ها و مفروضات مشترك بين گوينده و شنونده باشند، مانند؛ اسم خاص،ضمير (منفصل)،ضمير انعكاسي، ضمير دوسويه(reciprocal )، ضميراشاره، اسم اشاره،اسم مصدر، ادوات استفهام (همچون كي و كدام) و مبهمات،  مفعول صريح واقع شوند، الزاماً با «را» همراه مي شوند.

ما علي را در راه ديديم.

ما او را در راه ديديم.

علي خودش را كشت.

اين نوع مقوله ها در جمله هاي مركب نيز در حالت بنيادي(در جايگاه مفعول صريح) با نشانه ي «را» ظاهر مي شوند.

( دبير مقدم، ص39)

 

پاسخ به سوالات

پاسخ به سوالات شما :

۱- واج ميانجي چيست؟

جواب : همان گونه كه در الگوهاي هجايي زبان فارسي ديده مي شود هيچ گاه دو مصوت بلافاصله در كنار يكديگر قرار نمي گيرند بنا براين اگر در زبان فارسي اين اتفاق بيفتد بين آن ها يك صامت قرار مي گيرد كه به آن واج ميانجي مي گوييم براي نمونه واژه ي آسايشگاه را در نظر مي گيريم اين واژه از تكواژهاي زير ساخته شده است  :آسا + -ِ ش + گاه  بنا براين چون آخرين واج آسا مصوت بلند( آ) و اولين واج ـِ ش مصوت كوتاه (–ِ) مي باشد و دو مصوت در كنار يكديگر قرارگرفته اند براي فاصله بين اين دو مصوت به يك صامت نياز داريم به اين صامت واج ميانجي مي گويند . در اين جا (ي) به عنوان صامت ميانجي مي تواند اين مشكل را رفع كند   آسا +  ي +-ِ ش + گاه

چند نمونه ي ديگر

بنا + -ِ + خوب     =         بنا  + ي +  -ِ + خوب

خانه ( خانِ) + -ِ + زيبا        =        خانه (خانِ) +ي+-ِ + زيبا

سبزي + ات      = سبزي + ج+ ات

نكته (نكتِ ) + ي    = نكته (نكتِ ) + ا+ ي

فرشته ( فرشتِ ) + ان    = فرشته ( فرشتِ) + گ+ ان

هفته ( هفتِ) + ي    =   هفته (هفتِ ) + گ + ي

نكته : بايد توجه داشت حروفي مانند (ا) (ي) (و) فقط در صورتي كه دومين واج باشند يعني صداي (آ) (اي) (او) بدهند مصوتند و در غير اين صورت صامت به حساب مي آيند :

كار  صداي (آ) مصوت                    راي  (ا)  صامت  

سيب  صداي( اي ) مصوت             ياس   (ي) صامت

روز  صداي (او) مصوت             ورزش  (و) صامت

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

۲- ببخشيد در داستان رستم و اسفنديار وقتي كه نويسنده مي گويد چون پاسي از شب گذشت سيمرغ ظاهر شد منظور از پاسي از شب چيست ؟

جواب : پاسي از شب يعني قسمتي از شب. پاس همان مراقبت و نگهباني است . يعني به اندازه ي قسمتي از شبانه روز كه مي بايد يك نگهبان ، پاسباني بدهد. بر اين اساس گذشتگان هر شبانه روز را به هشت قسمت (بهره) تقسيم مي كردند.

 چهار قسمت روز عبارتند از1- فاصله ي زماني  صبح  تا چاشت ( حدود 10صبح) 2- فاصله ي زماني چاشت تا ظهر 3- فاصله ي زماني ظهر تا عصر 4- فاصله ي زماني عصر تا شام   

چهار قسمت شب عبارتند از : 1- فاصله ي  زماني شام تا عَتَمة 2- فاصله ي عَتَمة تا عشاء 3- فاصله ي عشاء تا فجر(شبگير) 4- فاصله ي  شبگير تا  طلوع آفتاب (صبح)

 ۳- سلام لطفا این دو سوال را پاسخ می خواهم :
1- از كجا بايد تشخيص بدهيم برويد فعل امر است يا مضارع التزاميست ؟
2- چگونه مي توان فعل ماضي و مضارع مستمر را منفي كرد ؟

پاسخ سوال ۱:فعل امر فقط دو شخص دارد . امر مفرد كه شناسه ي آن (Ø) است و امر جمع كه با شناسه ي (يد) به كار مي رود و در اين صورت با دوم شخص جمع مضارع التزامي مشترك است . اما براي تشخيص اين دو از يكديگر بايد توجه داست كه هرگاه اين فعل با كلماتي مانند ( كاش – اگر – شايد – بايد و.. ) به كار برود فعل مضارع التزامي است اما اگر بدون كلمات به كار برود فعل امر است .  شايد شما به تهران برويد = فعل مضارع التزامي                      به تهران برويد = فعل امر

پاسخ سوال ۲: فعل ماضي ومضارع مستمر منفي نمي شود و اگر بخواهيم آن را منفي كنيم از معادل هاي غير مستمر آن ها استفاده مي كنيم .

علي دارد نامه مي نويسد .  !               علي نامه نمي نويسد .

 ۴- مگر كلمه ي (سلام ) شبه جمله نيست پس چرا بايد آن را جمله ي يك جزيي استثنايي به حساب بياوريم ؟

پاسخ:زيرا شبه جمله ها در اصل معادل يك جمله هستند و در هر صورت ،چه صوت باشند و چه غير صوت جمله ي يك جزيي به حساب مي آيند. حتي منادا هم چه با نقش نما باشد و چه بدون نقش نما جمله ي يك جزيي است .

۵-منظور نویسنده ی درس علی حاتمی که می گوید بعید از ما سیاستمداران هفت خطه منظور از هفت خطه چیه؟

جواب: در این جا کنایه از زیرک و باهوش است . اما در اصل منظور (هفت خط) خط های مدرج روی جام شراب است که شراب خواران بر اساس توانایی و سابقه ی شرابخواری و اشتهای خود بر مبنای آن از ساقی درخواست شراب می کردند برخی که تازه کار بودند فقط یک خط می خوردند و مست می شدند اما کهنه مستان هفت خط ( یک جام کامل ) را می خوردند  . اسامی هفت خط در این دو بیت آمده است:

هفت خط داشت جام جمشیدی        هر یکی    از صفا  چو  آیینه

جور  و   بغداد و   بصره   و  ازرق        اشک و کاسه گر  و فرودینه

 ۶- ببخشيد معلم زبان فارسي ما مي گويد اسم من (سعيده ) يك  تكوا‍‍ژاست اما به نظر من دو تكواژ است نظر شما چيست؟

پاسخ: به نظر من هم دو تكواژ است (سعيد تکواژ آزاد قاموسي و (ه) تکواژ وابسته اشتقاقی) زيرا سعيده همان سعيد نيست و واژه ي جديد ساخته شده است . وضعيت وا‍ژه هاي ديگري مثل فريده و حميده نيز چنين است.

۷- تکواژ گسسته چیست؟

پاسخ: امروز هرگاه (چنین) و (چنان) به عنوان وابسته ی پیشین یک گروه اسمی به کار روند در پایان این گروه حتما یک (ی) ظاهر می شود، از آن جا که وجود (ی) در این حالت، اجباری است نه اختیاری و نمی توان آن را در تقابل با هیچ تکواژ دیگری دانست، نباید آن را عنصری مستقل به شمار آورد بلکه باید آن را جزئی از وابسته های پیشین (چنین) و (چنان) به شمار آورد که از آنها جدا افتاده است به عبارت دیگر اگر «چنین و چنان » وابسته ی پیشین گروه اسمی باشند. همیشه با جزء گسسته خود، یعنی (ی) که در پایان گروه اسمی می آید، همراه اند و نمی تواند در این موارد (ی) را یک تکواژ مستقل بایک وابسته ی جداگانه به شمار آورد، پس به جای آن که بگوییم در فارسی دو تکواژ (چنین) و (چنان) داریم، باید بگوییم در زبان فارسی دو تکواژ (چنین …ی) و ( چنان …ی) داریم که همیشه واژه های همراه آنها در محل (…) قرار می گیرد. چنین کتابی، چنان مردی. تکواژ های چه، هر ، هیچ نیز اغلب همین وضعیت را دارند : چه آدم هایی پیدا می شوند! هر کسی برای کاری ساخته شده است . هیچ چراغی روشن نبود.

۸-چرا در كتاب هاي آموزشي نوشته اند كه در بيت زير ( شمار – شمار )جناس تام نيست ؟
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را شکرکان محنت بی حد و شمار آخر شد

چون هر دو در يك معنا به كار رفته اند . فقط ( شمار) در مصرع اول در زنجیره ی گفتار با قرار گرفتن در کنار عبارت فعلی (در …….نیاوردن) معنی کنایی می دهد. وگرنه به تنهایی همان (شمار) است نه چیز دیگر. بنابراین زمانی بین دو کلمه جناس تام می تواند باشدکه هر کلمه در لغت نامه ی فارسی یک مدخل مستقل با معنی ویژه ی خود داشته باشد یعنی واژه ا ی با یک مدخل قاموسی، با واژه ی همسان خود در معنی استعاری، کنایی، نمی تواند جناس تام درست کند ومعنی استعاری، کنایی ، مجازی، جواز بر دریافت جناس تام نیست. مثال ديگر:
خلد گر به پا خاری آسان بر آرم            چه سازم به خاری که بر دل نشیند
بین در واژه (خار- خار) جناس وجود ندارد چون : هر دو واژه درمعنی قاموسی یکی هستند فقط در مصرع دوم خار درمعنی استعاری (عشق – درد  و……) است و این معنی استعاری دال بر جناس نمی تواند باشد. در بيت زير نيز (دجله – دجله ) جناس نیست.

 یک ره زره دجله منزل به مداین کن        وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران

۹-تفاوت (نماد) و (استعاره) چیست؟

مشبه در استعاره یک چیز ودر نماد چند چیز است.
مثلا یکی عکس کبوتری می کشد و آزادی را اراده می کند، یکی دیگر کبوتری می کشد وشهادت را مطرح می سازد و دیگری شهید را اراده می کند وقتی کبوتر را در معنای استعاری شهید، شهادت، آزادی، صلح، رهایی و…… به کار می بریم، نماد است. در حالی که وقتی می گوییم ( زبادام تر، آب گل را بریخت) بادام تر، استعاره از چشم است و مشبه ، فقط چشم است.

 ۱۰-در جمله ي (علي به بازار رفته و كتاب خريد. ) صفت مفعولي است يا زمان دارد ؟

در اين جمله (رفته ) اصطلاحا فعل وصفي ناميده مي شود و داراي زمان است . در اين گونه موارد زمان فعل وصفي برابر با زمان فعل پس از آن است . پس در اين عبارت (رفته) به جاي (رفت) به كار رفته است و ماضي ساده به حساب مي آيد . همچنان كه در عبارت ( مي خواستم به آنجا رفته و او را ببينم ) زمان فعل وصفي (رفته ) معادل فعل (بروم) است و مضارع التزامي به حساب مي آيد.

۱۱-

هر يك از وازه هاي نوزاد – جوهر و موز  چند واج دارند ؟

در ساختار اين وازه ها واج w وجود دارد كه جزء صامت ها و مصوت هاي زبان 29 گانه زيبان نيست با اين حال برخي w را واج سي ام زبان دانسته اند بنا براين  جوهر و نوزاد هر كدام 6 واج دارند  و كلمه ي موز 4 واج دارد .

جوهر = jowhar             نوزاد= nowzăd               موز = mowz

 

۱۲-در مصراع: بشنو از نی چون حکایت می کند. نی استعاره است یا نماد؟
اگرچه ني نماد است اما به نظر من در حد كتاب دبيرستان بهتر است بگوييم (نی) استعاره است. چون مبحث تخصصي مي شود و درك نماد بودن آن نيا زمند مفاهيمي است كه دانش آموز با آن ها آشنا نيست.
۱۳-در بيت (در نیابد حال پخته ، هیچ خام         پس سخن کوتاه باید والسلام)در مورد (پخته وخام) نظرتان چيست آيا نماد است یا استعاره يا كنايه ؟
پخته وخام، صفت در معنای استعاری است. اگر پخته وخام، با هم یک کل را اراده مي كردند در آن صورت کنایه بود. به عبارت دیگر اگر دو کلمه متضاد در کنار هم قرار بگیرد و از آن ها یک مفهوم اراده شود، کنایه است . مثلا در جمله ي ( شب و روز كار مي كنم .) شب و روز ،کنایه از همیشه است.